خلاصه :
در دیری که روی دریاچه ای شناور است، پسربچه ای زیر نظر راهب بودایی پیری آموزش می بیند. سال ها می گذرد و پسر بچه، که حالا راهبی هفده ساله شده به دختر بیماری که مادرش او را به معبد آورده، دل می بازد و در پی دختر می رود. سال ها بعد راهب که سی سال از عمرش گذشته، از چنگ قانون می گریزد و به معبد پناه می برد و …