خلاصه داستان : چولبال پاندی ( سلمان خان ) یک پلیس وظفه شناس هست که به تازگی به همراه همسرش “راجو پاندی، به شهری جدید در هندوستان ( کانپور ) منتقل می شود و میخواهد در آنهجا زندگی خوبی را آغاز کند اما در این شهر اتفاقات ناگواری مانند قتل ، ادم ربایی ، تجاور و .. اتفاق می افتد . . .
خلاصه داستان : دو پلیس متعصب، یکی از آن ها مرد مسن و ماهر است و دیگری همکار جوانش که زود از کوره در می رود، شغلشان به حالت تعلیق در می آید، زیرا وقتی که داشتند برای اشخاصی قلدری میکردند فیلمشان سوژه رسانه ها میشوند. بعد از مدتی وقتی پولشان ته کشیده و هیچ راه دیگری ندارند تصمیم میگیرند به دنیای زیرزمینی خلافکاران نفوذ کرده و تا حقشان را پس بگیرند…
خلاصه داستان : سرپرست پلیس “شیوانی شیواجی روی” با یک متجاوز جنسی قاتل روبرو می شود که با بی رحمی زن ها را مورد تجاوز و قتل قرار میدهد. وی فقط ۴۸ ساعت برای دستگیری آن قاتل فرصت دارد و این در حالی است که از طرف رسانه ها و همکاران مرد خود نیز تحت فشار قرار گرفته است…
خلاصه داستان : یک مرد غربی در سال ۱۹۳۷ در زمان تجاوز ژاپن به چین به یک کلیسا پناه می برد او یک کشیش است و گروهی از زنها در آنجا هستند و او از این به بعد سعی می کند از زنها محافظت کند…
خلاصه داستان : «سرهنگ ویلیام لودلو» (هاپکینز) که از ارتش و جنگ و کشتار سرخ پوستان متنفر است، در املاک خود در مونتانا یک امپراتوری خانوادگی تشکیل داده و با سه پسرش، «آلفرد» (کویین)، «تریستان» (پیت) و «ساموئل» (تامس) زندگی می کند. با شروع جنگ جهانی اول، «ساموئل» در کانادا به ارتش می پیوندد. دو برادر دیگر نیز همین کار را می کنند. اما هر سه به یک اندازه خوش شانس نیستند تا به خانه بازگردند و …
خلاصه داستان : هدف عملیات بالهای سرخ، دستگیری یا از پا در آوردن یکی از رهبران رده بالای طالبان است. چهار مأمور ویژه به زمین منتقل میشوند تا او را هدف بگیرند. مشکلی که با آن روبرو میشوند این است که تجهیزات رادیویی و تلفن ماهوارهای شان، هیچ یک به خوبی کار نمیکنند و به این ترتیب وقتی بایستی تصمیم مهمی گرفته شود، تماس پیوسته قطع و وصل میشود. سپس، هنگامی که خود را استتار کردهاند، سه نفر چوپان وارد مسیری میشوند که به پناهگاه آنها منتهی میشود...