خلاصه داستان : این فیلم که بر اساس داستانی واقعی ساخته شده است، در مورد راننده قهرمان فرمول 1 «نیکی لادا» و تصادف او در سال 1976 است، که نزدیک بود جانش را از دست بدهد. تنها چند هفته بعد از این حادثه، او دوباره پشت فرمان می نشیند تا رقیبش «جیمز هانت» را به چالش بکشد …
خلاصه داستان : جک با عمویش به بازار رفت تا اسب خود را بفروشد و با بام خانه شاهزاده خانم کوچک و زیبا را که از حرامیها نجات پیدا کرده بود ملاقات کند . او تنها با یک مشت لوبیا به خانه بر میگردد که ادعا میکند آنها مقدس هستند , اما برای تحتتاثیر قرار دادن عمویش , که آنها را به کناری میاندازد . در شب شاهزاده خانم شاهزاده خانم وارد شد تا خود را از ازدواج با دریک که تنها به پادشاه شدن علاقه دارد حفظ کند . طولی نکشید که لوبیا با یک ساقه بزرگ از کنار یک ساقه بزرگ بیرون آمد و خانه شاهزاده خانم و Jack's را باخود برد . خیلی زود ماجرا را با نگهبانهای سلطنتی برای نجات شاهزاده آماده میکند ,
خلاصه داستان : “جک باور” پس از تعطیلی و محکومیت CTU به خاطر شکنجه های وی برای فرار از محکومیت و به دست آوردن آزادی دوباره آمریکا را به مقصدی نامعلوم ترک و شروع به سفر میکند تا در سانگالا به دوست قدیمی خود می پیوندد ولی در این کشور کودتایی در حال اجراست. کودتایی که حتی رئیس جمهور “تیلور” که به تازگی به این سمت منصوب شده و قصد حمایت از دولت سانگالا را دارد هم از آن بی خبر است. این ماجرا تنها شروعی بر نسل کشی “فرمانده جوما” (فرمانده کودناچیان) است و…
خلاصه داستان : داستان اصلی فیلم درباره ی کارمند صبوری به نام "سیمون جیمز" که تحت تسلط همه از جمله عشقش "هانا" است، زندگی ناچیز "سیمون" در حال نابودی است زمانی که "جیمز سیمون" را ملاقات می کند، مردی که دقیقا از لحاظ ظاهری شبیه اوست ولی شخصیتش کاملا خلاف اوست ...
خلاصه داستان : در سال 1953 یک باستان شناس جوان به نام “وارون شیرواستاو” به دهکده ای در غرب بنگال می رود تا در معبد آنجا حفاری کند. با تجربه و دانشی که او دارد، دختری از یک خانواده اشرافی به نام “زمیندر” و خانواده او تحت تاثیر “وارون” قرار میگیرند اما در این میان رازهایی وجود دارد…
خلاصه داستان : در اعماق جنگلی در مرز آمریکا و کانادا، دو دشمن قسم خورده باید با هم همکاری کنند تا بتوانند از چنگ گروهی از قاچاقچیان مواد مخدر جان سالم به در ببرند...
خلاصه داستان : داستان فیلم با برآمدن هیولاهایی غول پیکر به نام کایجو از دریاها آغاز می شود. انسانها برای مبارزه با کایجوها، روبات هایی به نام جَگِر می سازند که این روبات ها از طریق ارتباط عصبی با دو انسان کنترل می شوند...
خلاصه داستان : یک شب هشت دوست برای ضیافت شام در یک خانه دور هم جمع میشوند، اما با عبور یک ستاره دنباله دار در آسمان، همه چیز عوض شده و اتفاقات عجیبی رخ میدهد...